3
دیروز روز بدی رو گذروندم چون هنوز کسی نمیدونه تو هستی
دیروز خاله مامانم فوت کرده بود و من نباید میرفتم و حالم توی ماشین بد شد
خیلی دلم میخواست برای اخرین بار ببینمش نه چون خاله بود چون خیلی خیلی شبیه مادر بزرگم بود ولی خودم رو کنترل کردم و به خاطر تو موجود کوچولو نرفتم. دلم خیلی سوخت که تمام مدت توی ماشین بودو دلم بیش از خاله برای مامان بزرگم تنگ شد اونم یه دنیااااااااااا
امروز فهمیدم اگر برم یه جای خوب ماه دیگه میتونم بدونم تو دختری یا پسر و ته دلم لرزید. لرزید که نکنه وقتی بقیه هم بفهمن تو چی هستی خوشحال نشن و یه چیز دیگه بخوان البته خب تکلیف خیلی ها معلومه ولی برای من هیچ فرقی نمیکنه گاهی دلم میخواد دختر باشی و گاهی دلم میخواد پسر باشی عزیزم
فردا میرم دکتر تا از سلامتت مطمئن بشم و صدای قلب کوچولوت رو بشنوم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی